شعر خراسان جنوبی کاری است کم و بیش دشوار، از آن رو که سنگچینهای مرزی دقیق اطلاق این نام تازه را نمیشود به درستی مشخص کرد و هم از آن رو که نام خراسان، معنای بزرگ و کلیتی رنگارنگ دارد که در سپهر فکر، فرهنگ و ادبیات، گوناگونی و تأثیرگذاری آن بر فرهنگ ایران و جهان برکسی پوشیده نیست و به تبع، نوشتن در مورد شعر بخشی از این گستره و بیرون آمدن از سیطره آن نام بزرگ کلی، دشواریهای خاص خودش را دارد. از سوی دیگر، غیر از همانندیهای انکارناپذیر شعر این گستره، با شعر چهارگوشه خراسان فرهنگی -که امروزه بخشهایی از آن، دیگر جزو خاک ایران نیست - و با برخی از مناطق همجوار خود چون شمال و شرق کرمان و سیستان مشابهتها و البتهاندک تفاوتهایی نیز دارد.این را نیز باید بیفزایم که نگارنده به مرزهای سفت و سخت منطقهای در شعر قائل نیست، به این دلیل ساده و بنیادین که شعر صدایی جهانی است و جهانی انسانی را نقش میزند که در محدوده یک اقلیم نمیگنجد اما تقسیمبندی اقلیمی- استانی- شهری، خالی از فایده هم نمیتواند باشد و گاهی برای سهولت کار رسیدن به توافقی ضمنی در مورد برخی مفاهیم، شاید چندان هم بد نباشد. چون تمام مرزبندیها و تعریفها، گفته و ناگفته چنین هدفی را دنبال میکنند.خراسانجنوبی را از دیرباز، از زمانی که آن را سارگارتی مینامیدند و بعدها جزو قلمرو پارتها شد، تا اطلاق نام تونوکاین(تون+ قاین) در کتاب مارکوپولو، و تا دوران اسلامی که قهستان(معرب کهستان) بوده و دومین مرکز اسماعیلیان پس از «الموت» و حتی تا همین امروز که «خراسان جنوبی» مینامندش، با وجود تاریخ پرفراز و نشیب خود، همواره دو خصلت ذاتی و جداییناپذیر داشته است: نخست دوری از پایتختها و دوم خصلتهای سرزمینی ویژه، اقلیمی نیمه خشک، کوهستانی، بیابانی، نیمهبیابانی و در نتیجه، با پراکندگی باشندگانش. بر این دو خصلت، باید چند ویژگی دیگر را نیز افزود: این سرزمین- به درست یا نادرست- نه جاذبه جهانگردانه برای کسی داشته است و دارد و نه مرکزی زیارتی بوده و هست برای زائران مشتاق؛ و البته، اهمیت استراتژیک سیاسی چندانی در صد سال اخیر نداشته، چنانکه مثلاً برای آن حساب جداگانهای باز کنند. شاید از همین رو، دستنخورده، بکر و البته از نظر برخورداری مادی ساکنانش، فقیرتر از سایر مناطق ایران مانده است. استانی که هنوز مرکز آن خط آهن ندارد با آنکه جزو نخستین شهرهایی است که مدرسه مدرن و فرودگاه داشته است! طبعاً این خصلتها را، میشود به روشنی، هم در مردم آنجا یافت که مردمانی قانع و سختکوش و قابل اعتمادند و البته محافظهکار؛ و هم در شعر و ادبیات آن: ادبیاتی خاص و در عین حال مؤدب، شسته رفته، و مرکز-مقهور(هم از نظر مضمونی، هم از نظر فرمی).از اینها که بگذریم، در آن سوی قضیه و در آنچه به موضوع ما، یعنی شعر، ربط پیدا میکند، خوشبختانه دو، سه کتاب نسبتاً جامع تخصصی و عمومی در مورد شعر این بخش از ایران در دسترس خوانندگان قرار دارد و نگارنده را از ذکر تاریخچه و ردیف کردن سیاهه نامهای بسیار، در این مجال اندک دوهزار و اندی کلمهای، بینیاز میکند: کتابهای«شعر قهستان(خراسان جنوبی) از آغاز تا امروز»، نوشته حسین زنگویی(نشر روزگار) و «بیرجند نگین کویر»، محمدرضا بهنیا(دانشگاه تهران) و آثار برخی نویسندگان و شاعران قدیمی که به همت محمود رفیعی سالهاست منتشر میشوند و البته آثار درخوری در مورد اسماعیلیان نزاری و نقششان در منظومه فکری کلاسیک ما، بخصوص تأثیر شاعر بزرگ، حکیم نزاری قهستانی که در پایتخت منتشر شدهاند و همگان میشناسندش. پس اگر در این نوشته، نام کسی از قلم افتاد و حافظهام یاری نکرد، براحتی خواننده میتواند به این آثار مراجعه کند و بزرگان شعر آن دیار را در این آثار، مفصلتر بشناسد.سرزمین اولینهامیدانیم که در تاریخ معاصر، این منطقه به فرهنگ منحصر بهفرد و سطح بالای سواد مردمش معروف است. تأسیس مدرسه شوکتیه، دومین یا سومین مدرسه مدرن امروزی، با پیشینهای بیش از صدسال، در آنجا باعث رشد و اعتلای فرهنگی مردم شده است و از مظاهر تجدد، تاریخچه ورود آب لولهکشی و برقکشی آنجا در نوع خود خواندنی و تحسین برانگیز است. اینها را ذکر کردم تا بگویم، وجهه خوب فرهنگی آنجا در کجاها ریشه دارد. بسیاری از بزرگان تاریخ معاصر در زمینه تاریخ، جغرافیا، کشاورزی، روزنامهنگاری، ادبیات، زبانشناسی و علم و حتی برخی شاعرانی که نامشان چهبسا در همین جستار کوتاه میآید، از دل همین تحولات فرهنگی و همین فضای ملهم از این دگرگونیها سربرآوردهاند.شعر خراسانجنوبی، مانند شعر بسیاری از مناطق ایران، مشخصاً دو گرایش کلی دارد: نخست گرایش کلاسیک و سخت وفادار به سنت بزرگ و پرافتخار ادب پارسی در شعر کهن و دیگری سنت شعر نو که نسبت به سنت نخستین، هم پیشینه کمتری دارد و هم شاید طرفداران کمتری، دستکم در آغاز کار. در کنار این دو گرایش، سرودن شعر با لهجه محلی بیرجندی یا قائنی هم از دیرباز در آن خطه وجود داشته، هنوز هم طرفداران بسیاری دارد و از قضا برخی از اشعار بومی سرایندگان، ورد زبان همگان است. طبیعی است که در این نوشته کوتاه به این گرایش نیز نخواهم پرداخت، چون حوزه نفوذ آن در همان منطقه محدود است و اصولاً برای کسانی که لهجه قائنی، بیرجندی و...را نمیدانند، ذکر سیر تحول و وضعیت امروز آن، چندان جذابیتی نخواهد داشت.بنیان شعر کلاسیک در خراسان جنوبیشاعران کلاسیکسرای خراسان جنوبی نیز با آنکه در یک رویکرد ساختاری میگنجند، ولی در دل همین تقسیمبندی طیفهای متفاوتی دارند، از جمله شاعران متمایل به سبک خراسانی در شعر، با بیان ساده و سرراست و گرایشهای غنایی کلاسیک، شاعران اهل عرفان و سلوک و شاعران طرفدار ادبیات تعلیمی و مدح اهل بیت که از قضا هر دو گرایش، نمونههای قدرتمندی در سنت بومی خود دارند: شاعر و نویسنده حکیم نزاری قهستانی و شاعر -دهقان، محمد بن ابن حسام خوسفی ثناگوی اهل بیت، مشهور به ملأ محمد.از قدیمترهای کلاسیکسرا، در دوران معاصر میتوان به شاعرانی چون ابراهیم صهبا و سری قائنی اشاره کرد و از جدیدترها، عبدالحسین فرزین، غلامحسین یوسفی(ناقوس)، سعید عندلیب وکاظم غنی؛ البته «ناقوس» در دهه پنجاه کتابی به نام «سرمه خیال» را در مشهد منتشر کرده است که دربردارنده شعرهایی است در قالب نیمایی و نیز چندی پیش هم آثار سپید خود را به چاپ رساند، ولی با اینهمه بیشتر شهرت او در شاعری به سبک کلاسیک است که «دیوان معرفت» یکی از نمونههای آن است و او و مرحوم عبدالحسین فرزین، از پیشکسوتان و استادان برخی از شاعران جوانتر بعدی هستند که از آن میان میتوان به چهرههای جوان و توانمندی چون عبدالعظیم عظیمی، مجید خزایی وفا، مجید فرزین، فهیم بخشی، پیام یوسفی، محمدعلی رحیمی(خموش)، سمیه قاضیزاده، محمدعلی حافظی و ابراهیم اشراقی اشاره کرد. در زمینه شعر کلاسیک، از زهرا پردل و فرهاد شهبازیان آثار خوبی خواندهام. گفتنی است که آثار برخی از این عزیزان در خراسان جنوبی و در تهران منتشر شده است البته در این میان سعید عندلیب که معلم ادبیات و از استادان شعر کلاسیک است(و از بخت خوش از آموزگاران نگارنده این سطور نیز بوده است)، شعرهای درخشانی به لهجه بومی سروده که بیشترشان حتی قبل از چاپ سر زبانها افتادهاند و برخی ابیاتشان ضربالمثل شده است.در زمینه شعر کلاسیک باید از محمدرضا حسینی مود هم بهطور ویژه نام ببرم که از شاعران توانمند شعر کلاسیک و قالبهای نو است. او غزلهای درخشانی دارد و در مشهد زندگی میکند. به همت اوست که هرساله دهم فروردینماه، شاعران خراسان جنوبی در سرتاسر ایران دورهم جمع میشوند و ضمن دیدار نوروزی شعرهای خود را برای همکاران خود میخوانند. افزون بر این با شاعران جوان رابطه نزدیک دارد چون برگزارکننده نشست تخصصی شعر امروز خراسان در مشهد است که سه شنبه هرهفته برگزار میشود.سابقه شعر مدرندر زمینه شعر مدرن اما، ماجرا کمی فرق میکند. با آنکه شعر مدرن در این خطه هم، قدمت کمتری نسبت به شعر کلاسیک دارد و البته شاید دنبالهروهای کمتری هم داشته باشد، ولی نمایندگان اصلی آن در ایران شناخته شدهتر از کلاسیکها هستند و آثارشان کم و بیش خوانندگان درخوری دارند.در این میان شعر برخی از شاعران نوگرا، نه تنها از مرز خراسان فرارفته و در کل ایران خوانندگانی دارد، بلکه حتی به زبانهای دیگر نیز ترجمه شدهاند، شماری از شعرهای غلامحسین چهکندینژاد، علیرضا آبیز، منصور مؤمنی و نگارنده به آلمانی و سپس به زبانهای دیگر درآمدهاست. مرحوم بهروز تاجور داستاننویس، اگر چه کتاب شعر مجزایی منتشر نکرد، ولی اشعارش در مجلات قبل از انقلاب و در مجلات دو سه دهه پیش چون کلک و بخارا منتشر شده است. او که از همسایگان شاملو و دوستان آل احمد و نویسندگان آن دوره بود، نگاه مدرن پسانیمایی به شعر داشت و نقدهای خوبی هم در مجلات منتشر کرد. با سابقهترین چهره شعر مدرن خراسان جنوبی و البته پیشکسوت شاعران نوسرا که با جدیت بیشتری کار میکند و آثارش در انتشارات مختلف منتشر شده و به جنگها راه یافته، غلامحسین چهکندینژاد است. او در سال 1366 نخستین کتابش را منتشر کرد: «سرود باران» این کتاب زبان ساده و منعطفی دارد. این کتاب، بلافاصله پس از چاپ مورد استقبال قرار گرفت و جایزه ویژه شعر کتاب کودک را از آن خود کرد، به خاطر تنوع مضامین صلحدوستانه و نیز زبان نرم و روانی که در دوره خود قابل توجه است، زمانی که شعر دهه هفتاد آرام آرام مؤلفههایش را شکل میداد و هنوز بحث سادهنویسی و مسائلی از این دست مطرح نشده بود. او بعدها آثاری چون «شیار شامگاه»، «زمان را از تو میگیرند»، «راه زیروچ» و «بادام تلخ» را در مشهد و تهران منتشر کرد. زبان چهکندی نژاد، ساده و عمیق است با رگههایی از گرایش به طبیعت و نگاه اقلیمی متأثر از دشتها و کوهستانهای زادگاهش. در شعر او مضامین اجتماعی و غنایی در قالب شعر سپید ارائه شدهاند و او را میتوان شاعر طبیعت و انسان و تعامل این دو دانست و نیز بازگوکننده نوستالژیهای کودکی.محمد عزیزی، نویسنده، شاعر و ناشر همسن و سال چهکندی نیز که پیشتر در حوزه داستان نوجوانان مطرح بود، آثاری در زمینه شعر کلاسیک، نیمایی و سپید منتشر کرده است. شعر او نیز سبک و سیاقی ساده و صمیمی دارد و طبیعت در شعرش نقشی مهم ایفا میکند. مجموعه شعرهای او در شش جلد در نشر روزگار(انتشاراتی خودش) چند سال پیش منتشر شدهاند.علیرضا آبیز از چهرههای مطرح شعر نو خراسانجنوبی است که هم شاعر است و هم مترجم. او با کتاب «نگهدار باید پیاده شویم» در دهه هفتاد به عرصه شاعری پا گذاشت و بعدها با دو مجموعه «اسپاگتی با سس مکزیکی» و «از میز من صدای درختی میآید» کار شاعری را ادامه داد. اگر چه آبیز زبان سادهای دارد، ولی رگههایی از طنز تلخ، گروتسک، نوعی سوررئالیسم خاص و البته توأم با نوعی شورشگری مضمونی نیز درکارش دیده میشود. شاید بتوان گفت در کتاب اول آبیز عناصر بومی و اقلیمی، حضور فعالتر و تعیینکنندهتری دارند و بعدها، با عمق یافتن تجربههای زیسته و غور در ادبیات انگلیسیزبان و تحصیل در انگلستان، عناصر بومی، چه زبانی و چه موضوعی، پنهانتر و البته با تأمل و اندیشهورزی بیشتر در کار وی نمود مییابند. او کتاب «روایت عشق و مرگ» ریلکه و گزیده کتاب «هایکو» کراوک را از زبان انگلیسی ترجمه کرده است. منصور مؤمنی، شاعر و نویسنده نیز برآمده از جنوب همین خطه است.مؤمنی در نوجوانی در زاهدان زیسته است و اکنون سالهاست در تهران زندگی و کار میکند. او در مجموعه شعر «پس از گندم» (نخستین کتابش) با زبانی خاص، سنجیده و کمی متمایل به شکوه کلامی و حماسه از مضامین مختلف اجتماعی- غنایی میسراید، اما در مجموعه تازهاش «دوئل با داروین»، آشکارا، زبانی نو و منعطفتر دارد با مضامینی تازهتر و رویکردی اجتماعیتر. در مجموع میتوان گفت منصور مؤمنی در هر دو مجموعه، شاعری است اندیشهگرا و فلسفینگر. او هم دو جلد کتاب درخشان «لیکوهای بلوچی» را از زبان بلوچی ترجمه کرده است و نثری محکم و خاص دارد؛ در دو کتاب نثرش، «زنده بیدار»و «درباره معانی حروف» تأملات و ایدههای او در این دو کتاب نو، بدیع، قابل توجه و شایان بررسی هستند.سارا مسینایی، شاعره جوانیاست که با یک مجموعه شعر در قالب آزاد درخشید ولی به تازگی از او شعری نخواندهام. شعر سپید البته در میان جوانترها هم طرفداران و پیروان پروپاقرصی دارد که برخی از آنها هنوز اثری منتشر نکردهاند، محمود صلاحی مقدم، مهرداد سیروسی، وجیهه نوزادی و مانی چهکندی نژاد از سپیدسرایانی هستند که شعرهای خوبی از آنها خواندهایم. این شاعران یا بسیار جواناند و هنوز مجموعهای منتشر نکردهاند یا شعرهایشان در جُنگهای محلی و سراسری منتشر شده است یا بزودی مجموعهای از ایشان منتشر خواهد شد.انگار هنوز نیما نیامده استسالها پیش در دهه شصت که شاگرد دبیرستانی بودم، در کتابخانه بیرجند هر هفته سه شنبهشبها شاعران دور هم جمع میشدند و شعر میخواندند. من هم از شرکتکنندگان همیشگی آن جمع بودم. دوم دبیرستان بودم و شعر نو را هنوز چندان که باید نمیشناختم. فضا در آن دوره، بسیار کلاسیک و کهنپسند بود. تنها شاعری که در آن شبها، شعر سپید میخواند و معمولاً توجه چندانی به کارش نمیشد، غلامحسین چهکندینژاد بود. او اما بدون توجه به بیتوجهیها و گاهی متلکهای دوستداران شعر کلاسیک، با سماجت شعرش را میخواند و کارش را ادامه میداد. بعدها نتیجه آن تلاشها آشکار شد: حالا به یمن پشتکار آن سالها، شاعر مطرحیاست و جوانان زیادی از او الهام میگیرند. از نقل این خاطره میخواهم چنین نتیجه بگیرم که اگرچه حرکتهای مدرن، حرکتهایی بطئی و جمعیاند، ولی گاهی یک نفر هم میتواند فضای تکصدایی را تغییر بدهد. دو دهه است به یمن حمایتهای برخی مراکز از شاعران کلاسیک، شاعران جوان دوباره دارند به شعر کلاسیک رو میآورند. این را زمانی که به تک و توک محافل ادبی که میروم حس میکنم البته به خودی خود، این گرایش، نه بد است نه خوب، فقط یک خصلت است و بس! جای خوشحالی میبود اگر همین شاعران جوان، رویکردهای مدرنی به قالبهای کلاسیک میداشتند، نظیر کسانی چون حسین منزوی و سیمین بهبهانی اما شوربختانه، در اکثر موارد چنین نیست.این روزها وقتی به زادگاهم میروم از وفور تکرار مضامین و مفاهیم مستعمل، کمی جا میخورم. با خودم میگویم: انگار نیما هنوز به این خطه نیامده! انگار هنوز برخی در دوره «بازگشت» به سر میبرند! همه جا پر است از مضامین قرنها به کار رفته ادبیات کهن، از همان وزنها، از همان استعارهها و صور خیال! بعد که به شبکههای اجتماعی سر میزنم میبینم در آن شبکهها هم ماجرا چنین است. در شهرستانهای دیگر هم قضیه کم و بیش به همین روال پیش میرود. نوعی رمانتیسم تکراری، نوعی شعر غنایی-عاشقانه باسمهای و کیچ[واژهای آلمانی به معنای پرزرق و برق، چشم پرکن، آبکی، قلنبهسلنبه و پرطمطراق!]، نوعی میانمایگی ملالآور وعقیم. این نوع بیانگری، این شیوه از سرایش، دارد بخش عظیمی از توانهای شعر ما را چه درخراسان جنوبی و چه در سایر مناطق میبلعد. باید به این وضع اندیشید و آسیب شناسیاش کرد.